نشانی: تهران ، ولنجک میدان دانشجو، بلوار دانشجو، بالاتر از دانشگاه شهید بهشتی ساختمان جنب شیرینی لادن پلاک 12 طبقه سوم واحد 3

شماره تماس : 26802246 021

بیراهه

5 مرحله تا رهایی از بیراهه – اعتیاد و بیراهه‌ها

بیراهه

فهرست مطالبی که در این مقاله می خوانید

خاصیت حضور در بیراهه، حضور نداشتن در خویشتن است. در دنیای پست مدرن همه آدمها تجربه بیراهه دارند و برخی از ما به ماندن در بیراهه معتاد و وابسته می شویم . تعجب نکنید ،درد اعتیاد را همه ما تجربه کرده ایم !در این مقاله می خواهیم با نشانه هایی از بیراهه ها و وابستگی در اعتیاد،مراحل رهایی از بیراهه ها را  شناسایی کنیم.

اعتیاد و بیراهه ها

وقتی به بودن در کنار یک آدم آنقدر وابستگی عاطفی داری که می دانی نباید تلفن بزنی ولی یک فشاری وارد ذهنت می شود که نمی توانی تحمل کنی و به ندای عقل درونت می گویی خاموش !خودت را بی ارزش می کنی و به او زنگ می زنی ،دقیقا نوعی از وابستگی و اعتیاد را تجربه می کنی!اعتیاد به شهوت ثروت­ـاعتیاد به پرخوری ـ اعتیاد به بدن دیگری ـ اعتیاد به قدرت ـ اعتیاد به ماندن در رابطه ی بی ارزش وانکارحقیقت و دروغ گفتن به خود و اعتیاد به انتقام و نفرت و ماندن در منیّت.    

چرا قدرت تصمیم گیری در بیراهه دیر اتفاق می افتد؟

وقتی در بیراهه گام می نهیم هر لحظه به خودمان هشدار می دهیم که «برگرد» ولی با پیشروی در بیراهه کم کم چنان لذت می بریم که به خودِ واقعیمان و نشانه ها ، فرمان خاموش باش می دهیم ، ما قدرت تصمیم گیری را به تعویق می اندازیم و ندایی از درون می گوید که احساس ارزشمندی تو در خطر است .

حقیقت درونی ما نشان می دهد که شاد نیستیم انگار بخواهیم با گنداب رفع عطش کنیم ،خود سرزنشگری همراه با ما است چون بیراهه امن نیست و اضطراب ایمان وارونه است.

  بازگشت از بیراهه جرأت می خواهد ولی راحت تراین است که نقش قربانی را بازی کنیم و با ناعادلانه شمردن زندگی و طبیعت و مقصر شمردن زمانه و دیگران به وابستگی و اعتیاد و ماندن در بیراهه علامت تأیید زده و هر لحظه از راه دورتر شویم مگر زمانی که جرأت آگاه شدن و بازگشت به ذات حقیقی مان را پیدا کنیم و هویت خود را از منیت و وابستگی به عوامل بیرونی پاک کنیم .

ذکر مثالهایی واقعی به درک بهتر مسئله کمک خواهد کرد.                                                   

کامنت یک همریشه :من 15 سال است که با مردی زندگی می کنم او را بسیار دوست دارم،بارها بهم خیانت کرده و من فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم و زیر بار خیانت ها یش صبوری کردم. تا اینکه 6 ماه قبل نزدیکترین دوستم بهم گفت :شوهرت دست از سر من بر نمی داره و اونقدر به من پیشنهاد ماشین و پول میده که گفتم بیام بهت بگم .

راستش را بخواهید باور نمی کردم که تا این حد وقیح شده باشه ولی اوج جنون من زمانی بود که فهمیدم چند سال قبل با دوست صمیمی دیگرم هم 2 سال رابطه ی نزدیک داشته، به خودم لرزیدم و برای اولین بار با همسرم صحبت کردم و گفتم نمی خواهم با تو زندگی کنم چون تو روح من را خورد کردی.

ولی همسرم بهم نگاه کرد و گفت همین الآن برو مانتو ابی ات را بپوش با هم برویم رستورانی که خیلی دوست داری دیگه هم این مزخرفات را نگو !تا اومدم از حقم دفاع کنم گفت هیس ما دوتا بچه داریم مردم به زندگی ما حسادت دارند کاری که گفتم بکن! حالا خانم دکتر من به عنوان یک همسر وفادار میتوانم امیدوار باشم که از این کار زشتش دست بردارد؟     

 

به نظر شما تو این رابطه ی 15 ساله که ازش صحبت کردم به زبان عوام مقصر و به زبان علم بیمار چه کسی هست؟اون فردی که در مرحله ی پایین وجودی هست و معتاد و در مسیر بیراهه دارد هر روز از خود ارزشمندش دورتر میشود کیست؟                                                                                                                       

 به نظر شما کدامیک از این دو نفر دچار اعتیاد جنسی است ؟بدون شک هر دوتای انها ـاقا اعتیاد جنسی داره و خانم اعتیاد به ماندن در کنار یک ادم اشتباه و انکار حقیقت ،هر دو در بیراهه درد بی ارزشی را تجربه می کنند.   

در باطن این رابطه یکی با اختلال سادیسم با آزار دیگری لذت می برد و حس قدرت می کند (چی طلاق می خواهی؟بدو برو مانتویت را بپوش ببرمت رستوران)

و دیگری که مازوخیسم است از رابطه تحقیر شدن ورنج خود آزاری را تجربه می کند(می داند و می بیند و بارها بهش ثابت شده که او خیانت می کند ولی باز هم از بی ارزش شدن خودش لذت می برد و به قطب نما و ندای درونی اش می گوید خاموش!امیدوار است که او از کار زشتش دست بردارد و خودش را زن وفادار می داند!)                                                                                                     

شاید به نظر شما این موارد بسیار نادر باشند ولی چند مورد پر تکرار دیگر را هم برایتان مثال می زنم.                                 

 پسری با دختر خانمی که خودکشی ناموفق داشت به کلینیک مراجعه کرده بود ،پسر می گفت :تقصیر من چیه که خیلی جذابم و دخترا مرتبه اول نیست که برای من خودکشی می کنند!به او نگاه کردم وپاسخ دادم می گویند هیتلر هم با هر خانمی ارتباط نزدیک داشته بعد از مدتی خانم خودکشی کرده میدانی چرا؟چون روحش مرگبار بوده و هر کس به این ادم نزدیک می شده بوی مرگ می گرفته ،او سادیسم داشته. به نظر شما این اتفاق فقظ برای مردان است؟                      

وقتی خانمی  دچار روابط ممنوعه می شود و انقدر در بیراهه پیشروی می کند که حتی نمی خواهد واقعیت را به خودش بازگو کند،مثلا می گوید روابط ما عالیست فقط یه اشکال کوچولو هست ،اوآخر هفته ها مجبوره بره به اونا سر بزنه !می پرسم اونا یعنی چه کسانی؟پاسخ می دهد زن و بچه اش و این خانم هنوز امیدوار به ازدواج سالها را سپری می کند.

 

او در بیراهه و تاریکی تمام نشانه های حقیقت را انکار می کند.خانم در مسیر بیراهه هر لحظه وابسته تر و معتادتر می شود و به دنبال سراب خودش را گول می زند تا لذت کوتاه مدت را به واقعیت بی ارزش شدن ترجیح بدهد.                                                                         

پارتنرهای عاطفی در باطن همیشه میزان عزت نفس واقعیشان هم اندازه هست، این جمله زمانی قابل فهم تر است که با توجه به مثالهای ذکر شده متوجه می شویم که مرد جرأت قبول واقعیت رفتار بیمارگونه خود را ندارد و با تحقیر و بی ارزش کردن عزت نفس او را از بین می برد و تمام انکارکردن هایش و از درون و در خویشتن خویش می داند که قدرتش پوشالی است

 و وابسته به دیگری است او از درون تنها است و به منیت سمی خودش واقف است می داند که اصیل و شریف و دارای عزت نفس راستین نیست .چون عزت نفس یعنی حرمت به خویشتن.

برای اینکه از بحث دور نشویم می توانید به آموزه صوتی تصویری عزت نفس  از دکتر بیتا حسینی رجوع بفرمایید.                                                                                               

در تمام بیراهه ها 5 مرحله هست که برای رهایی باید به انها اگاه باشیم (این مراحل برای خانم و اقا فرق ندارد)

1-مرحله اول اگاه شدن به خویشتن و حضور در واقعیت خود.یعنی زمانی که در پی سراب در بیراهه لذت می برم (فرض کنید اعتیاد به پرخوری و لذت بردن از خوری و لذت بردن از خوراکی های مختلف )و در واقعیت اضافه وزن نوعی جهل و کمبود حرمت به خویشتن و خیانت به سلامت جسم و روانم هست)

به جای مقصر دانستن عوامل بیرونی و بهانه تراشی برای برگشتن از بیراهه و یا انکار حقیقت به لحظه ی حال و حضور در خویشتن و توانایی ذاتی خود برای بازگشت به راه اصلی اتکاء کنیم .

سقراط درست گفته که پذیرش نادانی ،آغاز خردورزی است .برای شفاف شدن بیشتر،مثلا اکثر پر خوری های روانی ریشه در اضطراب دارد و یا وابستگی عاطفی که اراده و همت خویشتن را می طلب.                                                                                                      

2-مرحله ی دوم پذیرش اتفاق است.اینکه فرد به این اطمینان برسد که این رابطه به درد من نمی خورد.مثلا من مادر کنترلگری هستم که با  رفتار عصبی خودم فرزندم هر روز از من و رابطه متنفر تر می شود و صمیمیت و ایمنی را که با مادرش و خانه باید داشته باشد تا سوالاتش را از من بپرسه در بیرون خانه و دیگران یافته،هرچند من کنترل گر تر و خانم ناظم تر او از من گریزان تر و دورتر می شود.

پس باید فکری به حال رفتارم و مدل رابطه ام با فرزنذم بکنم .

فهمیدم که معتاد هستم ولی جرأت ندارم سراغ ترک بروم با یادآوری اینکه برای رسیدن به حس افتخار واقعی و داشتن عزت نفس واقعی تنها راهش اینه که منی که تا حالا بودم را بشکنم ـ راه دیگری هم برایش نیست . بیراهه ها ممکنه در ابتدا میان بر به نظر بیایند.

 ولی به مقصد ختم نمی شوند و همان طور که گفته شد بیراهه ایمن و خالی از اضطراب نیست ،لذتش هم ماندگار نیست. پس انکار و بهانه تراشی برای ماندن در  بیراهه را تبدیل به پذیرش بکنم.                                                                                          

3-وقتی ازانکار به پذیرش رسیدیم مرحله ی دلتنگی فرا می رسد زمانی که به عکسهای قبل اعتیادت نگاه می کنی و به خودت می گویی این 2 پاکت سیگار چقدر برق چشمانم را گرفته .چقدر وقتی با این فرد در رابطه عاطفی نبودم ارزشمندتر به آینده ام فکر می کردم چقدر متنفرم از این وابستگی،دلم برای خود واقعی ام تنگ شده . 

4-الآن آماده برای مرحله تصمیم هستی چون یادت افتاده که تو قدرت تصمیم گیری و ساختن زندگیت را داری ،دلت می خواهد به من قبل از اعتیاد برگردی و این تنها و فقط به خودت بستگی داره. من مردی را می شناسم که بیست سال است که به مواد اعتیاد داره.

او بیمار به مواد است وقتی بهش گفتیم می خواهی ترک بکنی می گفت اره خیلی دلم می خواهد ولی راستش را بخواهی من اصلا معتاد نیستم ،حالا اگه یک روزی خواستم کنار می گذارم. در مرحله 4 وسوسه ی لذتهای زودگدرـانکار واقعیتــ ـرا به دنبال خودش می آورد،جوری که از آدمی که الان هستم حالم بهم نخوره و اصلا مرحله (پذیرش) به 4 نرسه .

نیاز هست تا با معجزه ی آیینه و چشم هایی که مرا به عمق روح الهی ام می بره تنها باشم تا قدرت تصمیم گیری برای درمان وابستگی هایم و بازگشت از بیراهه بوجود بیاید.در مرحله ی 4 حس گناه و سرزنش گری  برای افرادی که عزت نفس پایین  دارند مانع بازگشت از بیراهه می شود.

وقتی به خودم می گویم از من گذشته ـوقتی بعد از 15 سال چشم پوشی فکر می کند او رفتار بیمار گونه اش را اصلاح خواهد کرد.وقتی فکر می کنیم بعد از اینهمه مدت چطوری برگردم؟و حتی برای عزت نفس و حرمت به خویشتن خودت آرزوهایمان را به دست توانمند خودمان محقق بکنیم ویا اینکه یک آدم ترسوـبا عزت نفس پایین ـوابسته به دیگران باشیم چطور سفر قهرمانی طی خواهد شد؟

تجربه و علم نشان داده که ماندن در احساس گناه بهانه ی خوبی است برای سرپوش گذاشتن روی عزت نفس پایین و عدم تغییر.بنابراین حس گناه و سرزنشگری و بیزاری و تنفر از مدل بودن اکنونم باید منجر به یک تصمیم و اتفاق بشود.

5- در مرحله ی 5 از خودت اراده نشان می دهی و به دنبال مهارت حل مسءله تصمیم می گیری که افزایش عزت نفس راستین داشته باشی،داستان طوطی و بازرگان را یادت هست؟نیازهست که از امنیت ظاهری دانه و قفس بگذری و به یاد روزهای خوش گذشته ،رنج مردن در من اکنون را تحمل کرده و به آزادی و پرواز در اوج تبدیل بکنی.

بنابراین با عبور از مراحل فوق ،لذت ادامه مسیر در راه به جای بیراهه را تجربه خواهیم کرد. 

رجوع فرمایید به قرار ششم از کتاب به جشن رسیده ها  از دکتر بیتا حسینی

برای مشاهده لایو دکتر بیتا حسینی با نام عبور از مرگ کلیک کنید

13 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • مقاله زیبایی بود وقتی تصمیم گرفتی واراده کردی که واز رابطه پرخیانت اومدی بیرون اول حس ترس بعد تردید بعد ناامیدی بعد اگه نشه ها اگه نتونم ها شاید تقصیر من بود شاید من دوست داشتنی نبودم میاد بالا با اونها چه کنیم که ما رو برنگردونن

  • لایو عبور از مرگ با لینک نمایش داده نمیشه. لطفا اصلاحش کردین بهم خبر بدین و یا آدرسش رو برام بفرستید متشکرم

  • با خوندن این مطلب ارزشمند در مورد عزت نفس یجوری احساس دوگانگی در مورد خودم بهم دست داد، با شرکت در دوره عشق آگاهی و با تغییر خودم همسرم هم تغییراتی داشته اما هنوز بعضی موارد هست که میبینم و اذیتم میکنه ایا من اگر عزت نفس میداشتم باید رابطرو تموم میکردم یا اینکه امیدوار به تغییرات بیشتر که واقعا هم مشهوده تغییرات همسرم؛؛ آیا ادامه دادن و درست کردن درسته یا تمام کردن؟!!!

  • درود هم ریشه دکتر بیتا حسیتی عزیز و دوست داشتنی تبریک به شما و سپاس از اموزه هاتون
    مطلبی که عنوان کردید بسیار عالی و تقریبا همه گیره در روابط
    من هم تجربه این چنینی داشتم و تموم کردم شکر

  • سلام دکتر بیتای عزیزم اون کیسی که اول شرح دادید وکیس سوم تقریبا شبیع زندگی من تمام این ها برای من اتفاق افتاد ولی با شما تونستم خودم نجات بدم

    • سلام دکتر بیتای عزیزم اون کیسی که اول شرح دادید وکیس سوم تقریبا شبیع زندگی من تمام این ها برای من اتفاق افتاد ولی با شما تونستم خودم نجات بدم

دیدگاهتان را بنویسید

اشتراک گذاری مطلب: