من بیتا حسینی هستم؛
در حال طی کردن و گذراندن مراحل تکامل خودم تو این دنیا . به آگاهی علاقمندم و برای همین آگاهی نسبی که الان دارم بهای زیادی دادم . تولد واقعی من توی آینه اتفاق افتاده دوستان .
برای همین اسم جایی که توش عشق پاشی می کنم (مجموعه) رو گذاشتم آوینه . وقتی با سیلی های سخت و محکم اما پر از مهربونی زندگی مطمئن مطمئن شدم که هیچکس نیست تا آرزوهام رو بر آورده کنه و وقتی مطمئن ِمطمئن شدم که نجات دهنده در گور خفته است ، به ناچار و پر از ترس و شک رفتم سراغ آینه . چه وحشت کردم وقتی که اولین بار در آینه دیدم که علت همه ی رنج ها ، حقارت ها ،ترسها ، سر کوبیدن به سر ها فقط و فقط خودم بودم . اما خب آینه که دروغ نمی گفت .حرفهاش رو باور کردم و پا شدم یه دستمال از جنس توکل به دستم گرفتم تا تمیزش کنم . نمی شد … سخت بود … هنوزم کاملا” تمیز نشده . اما اونقدر پاک شده که لااقل بشه توش نگاه کرد . خودم رو که دیدم ، تازه فهمیدم من ،دیروز خیلی آدمها و فردای خیلی دیگه ام .. فهمیدم هرکدوم از آدما یه آینه ان … آینه هایی که با حرفا و کاراشون دارن به من نشون میدم که چقدر می ارزم … . مثلا” فهمیدم اگه آدما بهم احترام نمی زارن ،خودم احترام بر انگیز نیستم. اونا فقط یه آینه ان جلوتر که رفتم از تعجب خشکم زد
چون فهمیدم زندگی خودشم یه آینه اس . یه آوینه ی بزرگ که هیچ کاری نداره جز انعکاس .